از بست نشینی تا نشست

گاهی یک سری کلمات به ذهن آدم خطور میکنه که هرچی تلاش میکنی صبوری کنی و ننویسی باز نمیشود

بست نشینی یک مشت الدنگ و طرح درخواست نظارت آیت الدنگ شاهرودی از اون الدنگ بزرگترشون خامنه ای یک کم نشتی دارد. نشتی آن نیز با نشست فوق العاده امروزاتحادیه عرب  در مصر و تصمیمشان درباره ایران ماهیت خودش رو نشان میدهند

احمدی نژاد الدنگ که با یک حرکت جهشی به عقب دوباره اوضاع بست نشینی را راه انداخت بایستی اندکی شعور به هم بزند و نگاهی به تاریخ این مرز و بوم هم بکند

بیچاره رضا شاه که خط بطلانی بر این مسخره بازی بست نشینی کشید  اگر زنده میبود ، باز شاهد آن بود که ایندفعه نه به دست پسر خودش محمد رضا! بلکه به دست یک الدنگی مثل احمدی نژاد یکی دیگر از تلاشهایش برای اعتلا و سربلندی ایران به واپس کشیده شد

مرتیکه الدنگ احمدی نژاد در حالی حرف از ایران و ایرانی بودن میزند و برادران الدنگ لاریجانی را به چالش میکشد که این لاریجانی ها ایرانی نیستند ! که خودش بت عربستان( الله)  را خدایش میخواند و هر روز به زبان غیر ایرانی برای این خدای غیر ایرانی نیایش میکند و ايمه اطهارش نیز همه غیر ایرانی هستند که دشمنان ایران بوده اند

و حتی آن حرمی که هیچ حرمتی نیز ندارد و یک دکان سر کیسه کردن مردم ناآگاه و کم سواد و بیسواد کشورم هست،‌یک مکانی هست که فرهنگ و هنر شیشه کاری و ساختمان سازیش ایرانی است ولی  آن عبدالعظیمی که  از ترس خلیفه وقت فرار میکند و به ری پناهنده میشود و در سرداب خانه یکی از شیعیان! بصورت مخفی زندگی میکرده است و نهایتا عربی بوده است که روزها میگویند روزه میگرفته است و شبها نیز نماز شب میخوانده است و نوه حسن پسر علی سگ کش نیز بوده است( حالا حرف تو حرف می آید: خوب من میخواهم بدانم که این حسن خودش چه تاجی برای بشریت بود که این نوه مریض) و فقط در جیبش دست خطی بوده است که هنگام غسل می یابندش و چنین بوده است که  من ابوالقاسم، عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب هستم! خوب هستی که باش به ما چه ،‌آن اجداد نامبارکت چه برکتی و لطفی برای ایران داشته اند که تو حالا بخواهی مرکز بست نشینی در این دوره و زمانه بشوی اونهم با دست یک الدنگی مثل احمدی نژاد

واقعا چقدر کودن هست این احمدی نژاد با این گروهش و از آنطرف با رفیقان دزد و شریکان قافله موسوی و کروبی

در تاریخ آمده است که بنای نخستین این آرامگاه را محمد پسر زید داعی علوی در نیمه دوم از قرن سوم ه/ق ( هجری قمری)  برابر با قرن نهم میلادی تعمیر نمود. در گاه اصلی ورودی آن که در شمال آرامگاه قرار دارد به فرمان پادشاهان خاندان بویه و سپس با تلاش مجدالملک قمی ساخته شد. و هیچکس اشاره ای به آتشکده بودن این مکان نمیکند و اگر این الدنگهای دلقک احمدی نژاد که با یک کامیون پیشوندهای نامهایشان و با صد قطار نیز دزدیهای میلیاردی شان از آن مملکت را نمیتوان به یدک کشید،‌اگر بیست دقیقه آنطرفتر رفته بودند و به تپه میل میرسیدند متوجه میشدند که در آتشکده بهرام یا آتشکده ری  که یک سری آتشکده در دوران ساسانی بوده اند و به صورت زنجیروار ( هفت آتشکده) یک پایگاه تحقیقاتی برای ستاره شناسی بوده اند ( که از حوصله این مقال خارج است و در وقت خود به آن میپردازم) چگونه میتوان در جایی که اصلش آتشکده بوده و بعد جنازه یک عربی که فراری و متواری و در تبعید  زندگی میکرده است  را مثلا در آنجا بکارند که درخت پولی سبز بشود و این جماعت مفت خور  دست به آن بیازند و سپس احمدی نژاد الدنگ با بقایی الدنگ تر از خودش با آن علي‌اکبر جوانفکر الدنگ و حبيب‌الله  خراساني الدنگ  بیایند بست عبدالعظیم بنشیند و یک مشت بیسواد ناآگاه هم داد بزنند که حضرت عبدالعظیم برس به داد ضعیف !در حالی که خودشان هم نمیداند که این  ابوالقاسم ( عبدالعظیم) اگر توان داشت و عرضه داشت به داد خودش میرسید و مثل ما پناهنده نمیشد که، آخ که شعر شفیعی کدکنی چه به کار می آید که زبرون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا …. تو ز خویشتن برون آن سپه تتار بشکن

اونوقت این الدنگهای چهار تفنگدار از اون الدنگ بزرگ خامنه ای مشنگ تقاضای بررسی پرونده توسط شاهرودی الدنگ تر از الدنگ  که رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام میباشد را دارند

اصلا بهتر است نام این ها را آیت الدنگ گذاشت چون در الدنگی نمونه ندارند و واقعا الدنگ هم دور و بر خودشان کم ندارند

مرتیکه پوفیوز احمدی نژاد الدنگ با آن موسوی و کروبی الدنگ تر از خودت که همه طبق یک برنامه از پیش نوشته شده فریب سبز را راه انداختند و …… آخ که چقدر درد دل دارم

حال این سران عرب و دشمنان ایران و اجلاس فوق العاده اتحادیه عرب را کجای دلم بگذارم

امروز یکشنبه بود  بیست و هشتم آبان ۲۵۷۶ شاهنشاهی خورشیدی برابر با روز شهریور (شهریاری نیرومند) از ماه آتر سال   ۳۷۵۵ یکتایی زرتشتی  و ۹۶ کوچی خورشیدی( هجری شمسی رفتن مرتیکه عرب از دهی به ده دیگر در عربستان که مبنای تاریخ ایران شده است ،‌ای خاک بر سر ما باشد با این تاریخ کوچی خورشیدی)  و نوزدهم ماه نوامبر دوهزار و هفده ترسایی( میلادی ) که کلی درد بر دلمان سنگینی میکند  و نمیدانم که چرا زندگی اینقدر مچاله است

نمیدانم پانصد سال یا هزار سال دیگر که مردم به این روزهای ما بنگرند چقدر به کم دانی و نادانی ما ایرانیان به شکل تحقیر آمیزی نگاه میکنند و چقدر تنهایی سختی داری وقتی میبینی که همه به غیر از تک و توکی که میشناسی،  الدنگ مآب هستند و آیت الدنگی را رهبر  میدانند و الدنگ منشانه زندگی نکبت بار خودشان را روز مرگی میکنند تا باز چند هزار باری بیشتر شکم هایشان پر و خالی کنند و زیر شکم را …….. و در راه طبیعت  گام بردارند برای رسیدن  اندکی هورمون دوپامین به مغز پوکشان و………  بی آنکه یکبار بنشینند و بیندیشند که چگونه میتوان همگام با طبیعت گامی به جلو برداشت،‌فقط اندکی بنشین و با خودت بیندیش که طبیعت چگونه مسلمان و مسیحی و شیعه و سنی و یهودی و بودایی و بادین و بی دین و مرد و نامرد و زن و نازن و جوانمرد و ناجوانمرد و خاین و دوست و دشمن و همه چیز و همه کس را در اختیار خودش گرفته است و برای بقاء خودش برنامه ریزی کرده و به پیش میرود ……… پس  آنگاه عشق و محبت را پیش چشم خودت بیاور و فرمول هستی را با رمزواژه عشق بگشا و فرهنگ انسان ایرانی  که وام دهنده فرهنگ انسان متمدن جهان هست را یکبار دیگر بعنوان یک ایرانی با چشم دل و چشم جان ببین و با چشم سر به دنبال نوشته هایی باش که تو را به ایرانی بودن خودت نزدیکتر نماید

آی الدنگ احمدی نژاد  که از الدنگ خامنه ای تقاضا داری و های و هوی ایرانی ایرانی بودن سر میدهی ،‌آی الدنگ ایرانی بودن یعنی بر سه اصل استوار بودن،‌گفتار نیک ،‌اندیشه نیک و کردار نیک  و حال تو در کدامین مقبره عرب یا قبله سنگی صحرای سینا بدنبال این سه هستی یا در کدامین کتاب مقدس عرب نشانه ای از اندیشه نیک میتوانی بیابی که اینچنین دلقک مآبانه تیاتر راه می اندازی و ….. آه که چه پردرد است

آه ای خامنه ای الدنگ که اگر اندکی شعور داشتی ،‌فقط به اندازه یک بند انگشت شعور در مغز پوک تو و زیر آن کرباس سیاه که چونان تاج بر سرت نشسته است ، و چقدر حال دنیا بهتر میشد اگر حال ایران خوب میشد،‌آی مرتیکه  بیشعور و آی تمامی الدنگهایی که در سرویسهای خبری دولتهای غیر ایرانی کار میکنید و هر روز بیشتر از دیروز با اخبار و برنامه های آوایی رادیو و سیمایی تلویزیونهایتان مغز مردم ایران را شستشو میدهید ،‌ننگ بر شما بی بی سی نشینان بخش ایرانی ( پارسی ) و وی او آ نشینان و ….. چقدر خاین زیاد هست

و گفته باشم  به تو خامنه ای الدنگ و همه سربازان گمنام الدنگت که تا زمانی که من و مایان را میکشید و میزنید و صدایمان را خفه میکنید و گلویمان را میبرید و در خیایان انسانهای بدبخت ایرانی را به دار می آویزید از من توقع کرنش و مماشات و پرده حرمت و ادب را نداشته باشید که فریادم بر سر همه الدنگها بلند است و این فریاد خشم است و اگر روزی چرخ گردون به دستم بیفتد و در قدرت باشم ،‌نوع گفتمان و دیالوگ و برخورد من با شما دشمنان انسانیت و ایران متفاوت خواهد بود. این فریادی که اکنون هست فریاد نفس کشیدن در میان معرکه و گود هست که باشد خورشید ما نیز بردمد و بدانید که بخاطر چند صد کیلو پسآب و پیشآب باقیمانده تا پایان عمرم،‌حیثیت و شرافت و مرام خودم را نمیفروشم

ای گه به ریش همه این آیتهای الدنگی در کشورم از شورای نگهبان گرفته تا دفتر ولایت وقیح ومجمع تشخیص مصلحت نظام و همه اون کوچکترهاشون آخوندکهای ریز و درشت شهرم شیراز که  سر فرصت نیز خدمت اونها میرسم مخصوصا اونهایی که تا وبسایتش را باز میکنی ، نخستین چیزی که به چشمم آمد نوشته بود محل دریافت نذورات و …. ای گند به وجود بی شرافت همه شما نان امام زمان خوران

روز کشتن عمرابن الخطاب به دست سردار ایرانی پیروز نهاوندی بر همه ایرانیان آزاده فرخنده باد

صدای ضجه و ناله زنان و دختران و کودکان ایرانی به گوش میرسید. صف دوشیزگان و بانوان ایرانی که برای فروش به بازارهای شام و مدینه ارسال میشدند دل هر بیننده ایران دوستی را به درد می آورد و اعراب وحشی که فرق طلا را از نقره نمیدانستند برای غنایم جنگی گله گله به سمت ایران سرازیر میشدند و ایران آنچنان اوضاع بلبشویی  در مدیریت کلان داشت که سپاه اعراب به هر روی توانستند دروازه های افسانه ای ایران را بشکنند. شکستی که هنوز زخم آن جگر هر ایرانی ایراندوستی را به درد می آورد

هرچند فرمانده سپاه عرب ( سعد ابن ابی وقاص) در پایان عمر زرتشتی شد و این به معنای شکست فرهنگی سپاه عرب  میباشد ،‌زیرا تفاوتی بین تمدن شهر نشینی ایران و دیوان و سالار و بارگاه و بارعام و بارخاص با چادرهای پشمی اعراب میباشند که حتی میتوانستند زن یکدیگر را از چادرها بدزدند و مال خود بکنند

هرچند که سرزمین ایران به دست آنها افتاد ولی تمدن و فرهنگ ایران پابرجا ماند و ساخته شدن شیعه از درون اسلام نیز نتیجه فرهنگ ایران بود که بعدا به آن خواهیم پرداخت

مهندس پیروز نهاوندی که به نام فیروز یا ابولوءلوء شناخته میشود که شاهد آنهمه جنایت  اعراب وحشی بود، وی  سردار دلاور ایرانی که در دوران پادشاهی یزدگرد سوم جایگاه بلندی در سپاه ایران و در منطقه خوزستان داشت پس از تجاوز آشکار اعراب مهاجم به ایران ، هنگامی که ابوعبید ثقفی از پل حیره گذشت تا به خوزستان بتازد در شمار سرداران « بهمن مردانشاه فرمانده سپاهیان ایران در آن زمان ، بود و توانست شکست سختی به ابوعبید بدهد ( جنگ پل که اعراب شکست سهمگینی خوردند)  که

او پس از آن بارها در جنگ با متجاوزان عرب حضوری پیروزمندانه داشت تا سرانجام در جنگی که به سقوط تیسفون منجر شد به دست اعراب اسیر شد و به عنوان برده به یک نفر عرب به نام مغیره بن شعبه » حاکم بین النهرین ( به قولی حاکم بصره یا کوفه ) فروخته شد وتازیان او را با کنیه « ابولولو » می خواندند ، او هیچگاه مسلمان نشد و برده را به مسلمان شده ترجیح میداد . او برده مغیره ابن شعبه بود 

پیروز نهاوندی که نجار ، آهنگر و طراح و سازنده آسیابهای بادی بود برای شکایت از مالیات ده درهمی مغیره به نزد عمر رفت و به او گفت شکایتی از مغیره ابن شعبه دارم که روزی ده درهم مالیات از در آمد من میگیرد و این میزان زیادی هست که عمر در پاسخ به وی گفت شغلت چیست که پیروز نهاوندی به وی گفت طراح و سازنده هستم و آسیاب بادی میسازم و آهنگری و نجاری و …. که عمر از وی پرسید آیا آسیابی برای من میسازی ؟

پیروز نهاوندی این سردار بزرگوار که منتظر شنیدن پاسخی در خور ازفرمانده عرب عمر ابن الخطاب بود متوجه شد که  وی هیچ وقعی به شکایت وی نگذاشته است و در پس آنهمه حقارت و زبونی که در پس حمله و تهاجم وحشیانه اعراب به ایران صورت پذیرفته بود به پاسخ عمر گفت که

آنچنان آسیابی برایت بسازم که آوازه اش در شرق و غرب هویدا گردد….. و  در صبح روز یازدهم آبانماه با خنجر دو دمی که ساخته بود (و به گونه هایی متفاوت این واقعه بیان شده است که چگونه به انتقام تمامی دختران و بانوان و کودکان و بردگان ایرانی) خنجر دو دم را سه بار در شکم عمر فرو کرد و این مردک فرومایه عرب را که باعث جنایتهای بسیار زیادی در ایران شده بود را به سزای عملش رسانید

یک سردار بزرگوار ایرانی اینچنین عمرابن الخطاب را به سزای عملش رسانید و این بایستی سر لوحه ای باشد که امروز فرزندان ایران در خصوص آخوندهای ایران ویران کن و مخصوصا خامنه ای الدنگ و حامیانش در سر بپرورانند

پیروز نهاوندی شش یا دوازده تن از همراهان عمر را نیز به  قول راویان تاریخ به درک واصل کرد و حال اگر در میان گذر بوده است یا به درون مسجد رفته است و خنجر دو دمی را که خودش ساخته بود تا دسته در شکم عمر فرو نمود که دست مریزاد دارد

دست مریزاد پیروز نهاوندی که بخشی از عقده ایرانیان از شکست قادسیه و سقوط تیسفون را پاک کردی و کاری کردی کارستان

ای سردار پیروز نهاوندی گرامی ،‌آن کردار تو همان است که از امروز به پس بایستی به سر آخوند و دار و دسته اراذل و دیوانه شان آورد. کسانی که اینچنین جنایات وارد شده بر نیاکان خودشان را به دست اعراب فراموش کنند و قبله سنگی عرب ( بت الله) را بر قبله نور و روشنایی ترجیح بدهند،‌بایستی دوباره بیندیشند که چگونه راه پیروز نهاوندی را ادامه بدهند و خود را از خفت و ننگ اعراب نجات بخشند و  برهانند

دیگر یکدیگر را حاجی و حاجیه خانم خطاب نکنند و بگویند مهربان و مهربانو/ چه ننگی برای یک ایرانی بزرگتر از آنکه حاجی یا حاجیه خانم خوانده شود

این روز بزرگ که بخشی از افتخار و اعتبار از دست رفته ایران و ایرانیان  است را به همه ایران دوستان دوباره و چندباره شادباش میگویم و کشتن عمر ابن الخطاب  به دست یک سردار ایرانی غرور مضاعفی برای من هست  بعنوان یک ایرانی سربلند و مفتخرکه کشتن عمرابن الخطاب به دست یک سردار ایرانی ،‌پیروز نهاوندی بود. فرصت آن رسیده است که جشن در خور شانی برای این روز برقرار کنیم و شادمانگی جشن عمرکشون را به گوش و چشم خامنه ای الدنگ و همه هم پیاله ای های اراذل و اوباشش برسانیم که آنچه پیروز نهاوندی یا ابولولو برسر عمر آورد ما بایستی بر سر یکایک آخوندهای درشت و کوچک و اراذل و اوباش دور و برشان  و حتی فکل کراواتیهای تو بغل غرب و عرب رفته شان در داخل و خارج از کشور بیاوریم تا ایران عزیزمان را  پس از اینهمه خفت و زبونی ،‌یکبار برای همیشه از دست این بی کسان ناچیز رها سازیم  چون ایران از تاریخ کهن تر و قدیمی تر هست و نام اسلام یک پیشوند ناکارآمد و خام و ناپخته برای نام بزرگوار ایران میباشد خاصه آنکه رفتن یک مرتیکه عرب محمد از دهی به دهی دیگر در عربستان نبایستی مبنای تاریخ ما باشد

ما ۱۱۸۰ سال پیش از رفتن آن مرتیکه عرب محمد از دهی به ده دیگر فرهنگ و تمدن داشتیم

یکی این را به نسل پیش از ما بگوید که با حماقت فراوان در دوران جوانی و نوجوانی چون مد بود پوشاک سپید آستین کوتاه میپوشیدند و توده ای شدند و سپس در شور بیشعور پنجاه و هفت به جای بررسی و مطالعه فرهنگ ایران و دستیابی به رمزواژه های صنعتی و عوامل پیشرفت فرهنگ ایران که هم اکنون حتی غرب نیز از آن بهره میبرد،‌در یک اقدام جاهلانه و بیشعورانه، با طراحی غرب و دشمنان ایران زمین انقلابی کردند که عامل دست اجنبی بودند بی آنکه خود بدانند و ایران را به مرز نابودی خواستند بکشانند که البته باز فرهنگ ایران به یاری ایرانیان رسید و نتیجه آن انقلاب  و یا شور بیشعور پنجاه و هفت خط بطلانی بر حضور اسلام و آخوند در ایران بود و همه ایادی چپ و راست ضد ایرانی مخصوصا افتضاح گروه های چپی که در بغل شوروی سابق همیشه دوست دارند غش کنند

این روز بزرگ را به همه ایرانیان آزاده شادباش میگویم و جشن عمرکشان بر همه ایراندوستان فرخنده باد

خلبان آرشید مطیع قوانین