روز کشتن عمرابن الخطاب به دست سردار ایرانی پیروز نهاوندی بر همه ایرانیان آزاده فرخنده باد

صدای ضجه و ناله زنان و دختران و کودکان ایرانی به گوش میرسید. صف دوشیزگان و بانوان ایرانی که برای فروش به بازارهای شام و مدینه ارسال میشدند دل هر بیننده ایران دوستی را به درد می آورد و اعراب وحشی که فرق طلا را از نقره نمیدانستند برای غنایم جنگی گله گله به سمت ایران سرازیر میشدند و ایران آنچنان اوضاع بلبشویی  در مدیریت کلان داشت که سپاه اعراب به هر روی توانستند دروازه های افسانه ای ایران را بشکنند. شکستی که هنوز زخم آن جگر هر ایرانی ایراندوستی را به درد می آورد

هرچند فرمانده سپاه عرب ( سعد ابن ابی وقاص) در پایان عمر زرتشتی شد و این به معنای شکست فرهنگی سپاه عرب  میباشد ،‌زیرا تفاوتی بین تمدن شهر نشینی ایران و دیوان و سالار و بارگاه و بارعام و بارخاص با چادرهای پشمی اعراب میباشند که حتی میتوانستند زن یکدیگر را از چادرها بدزدند و مال خود بکنند

هرچند که سرزمین ایران به دست آنها افتاد ولی تمدن و فرهنگ ایران پابرجا ماند و ساخته شدن شیعه از درون اسلام نیز نتیجه فرهنگ ایران بود که بعدا به آن خواهیم پرداخت

مهندس پیروز نهاوندی که به نام فیروز یا ابولوءلوء شناخته میشود که شاهد آنهمه جنایت  اعراب وحشی بود، وی  سردار دلاور ایرانی که در دوران پادشاهی یزدگرد سوم جایگاه بلندی در سپاه ایران و در منطقه خوزستان داشت پس از تجاوز آشکار اعراب مهاجم به ایران ، هنگامی که ابوعبید ثقفی از پل حیره گذشت تا به خوزستان بتازد در شمار سرداران « بهمن مردانشاه فرمانده سپاهیان ایران در آن زمان ، بود و توانست شکست سختی به ابوعبید بدهد ( جنگ پل که اعراب شکست سهمگینی خوردند)  که

او پس از آن بارها در جنگ با متجاوزان عرب حضوری پیروزمندانه داشت تا سرانجام در جنگی که به سقوط تیسفون منجر شد به دست اعراب اسیر شد و به عنوان برده به یک نفر عرب به نام مغیره بن شعبه » حاکم بین النهرین ( به قولی حاکم بصره یا کوفه ) فروخته شد وتازیان او را با کنیه « ابولولو » می خواندند ، او هیچگاه مسلمان نشد و برده را به مسلمان شده ترجیح میداد . او برده مغیره ابن شعبه بود 

پیروز نهاوندی که نجار ، آهنگر و طراح و سازنده آسیابهای بادی بود برای شکایت از مالیات ده درهمی مغیره به نزد عمر رفت و به او گفت شکایتی از مغیره ابن شعبه دارم که روزی ده درهم مالیات از در آمد من میگیرد و این میزان زیادی هست که عمر در پاسخ به وی گفت شغلت چیست که پیروز نهاوندی به وی گفت طراح و سازنده هستم و آسیاب بادی میسازم و آهنگری و نجاری و …. که عمر از وی پرسید آیا آسیابی برای من میسازی ؟

پیروز نهاوندی این سردار بزرگوار که منتظر شنیدن پاسخی در خور ازفرمانده عرب عمر ابن الخطاب بود متوجه شد که  وی هیچ وقعی به شکایت وی نگذاشته است و در پس آنهمه حقارت و زبونی که در پس حمله و تهاجم وحشیانه اعراب به ایران صورت پذیرفته بود به پاسخ عمر گفت که

آنچنان آسیابی برایت بسازم که آوازه اش در شرق و غرب هویدا گردد….. و  در صبح روز یازدهم آبانماه با خنجر دو دمی که ساخته بود (و به گونه هایی متفاوت این واقعه بیان شده است که چگونه به انتقام تمامی دختران و بانوان و کودکان و بردگان ایرانی) خنجر دو دم را سه بار در شکم عمر فرو کرد و این مردک فرومایه عرب را که باعث جنایتهای بسیار زیادی در ایران شده بود را به سزای عملش رسانید

یک سردار بزرگوار ایرانی اینچنین عمرابن الخطاب را به سزای عملش رسانید و این بایستی سر لوحه ای باشد که امروز فرزندان ایران در خصوص آخوندهای ایران ویران کن و مخصوصا خامنه ای الدنگ و حامیانش در سر بپرورانند

پیروز نهاوندی شش یا دوازده تن از همراهان عمر را نیز به  قول راویان تاریخ به درک واصل کرد و حال اگر در میان گذر بوده است یا به درون مسجد رفته است و خنجر دو دمی را که خودش ساخته بود تا دسته در شکم عمر فرو نمود که دست مریزاد دارد

دست مریزاد پیروز نهاوندی که بخشی از عقده ایرانیان از شکست قادسیه و سقوط تیسفون را پاک کردی و کاری کردی کارستان

ای سردار پیروز نهاوندی گرامی ،‌آن کردار تو همان است که از امروز به پس بایستی به سر آخوند و دار و دسته اراذل و دیوانه شان آورد. کسانی که اینچنین جنایات وارد شده بر نیاکان خودشان را به دست اعراب فراموش کنند و قبله سنگی عرب ( بت الله) را بر قبله نور و روشنایی ترجیح بدهند،‌بایستی دوباره بیندیشند که چگونه راه پیروز نهاوندی را ادامه بدهند و خود را از خفت و ننگ اعراب نجات بخشند و  برهانند

دیگر یکدیگر را حاجی و حاجیه خانم خطاب نکنند و بگویند مهربان و مهربانو/ چه ننگی برای یک ایرانی بزرگتر از آنکه حاجی یا حاجیه خانم خوانده شود

این روز بزرگ که بخشی از افتخار و اعتبار از دست رفته ایران و ایرانیان  است را به همه ایران دوستان دوباره و چندباره شادباش میگویم و کشتن عمر ابن الخطاب  به دست یک سردار ایرانی غرور مضاعفی برای من هست  بعنوان یک ایرانی سربلند و مفتخرکه کشتن عمرابن الخطاب به دست یک سردار ایرانی ،‌پیروز نهاوندی بود. فرصت آن رسیده است که جشن در خور شانی برای این روز برقرار کنیم و شادمانگی جشن عمرکشون را به گوش و چشم خامنه ای الدنگ و همه هم پیاله ای های اراذل و اوباشش برسانیم که آنچه پیروز نهاوندی یا ابولولو برسر عمر آورد ما بایستی بر سر یکایک آخوندهای درشت و کوچک و اراذل و اوباش دور و برشان  و حتی فکل کراواتیهای تو بغل غرب و عرب رفته شان در داخل و خارج از کشور بیاوریم تا ایران عزیزمان را  پس از اینهمه خفت و زبونی ،‌یکبار برای همیشه از دست این بی کسان ناچیز رها سازیم  چون ایران از تاریخ کهن تر و قدیمی تر هست و نام اسلام یک پیشوند ناکارآمد و خام و ناپخته برای نام بزرگوار ایران میباشد خاصه آنکه رفتن یک مرتیکه عرب محمد از دهی به دهی دیگر در عربستان نبایستی مبنای تاریخ ما باشد

ما ۱۱۸۰ سال پیش از رفتن آن مرتیکه عرب محمد از دهی به ده دیگر فرهنگ و تمدن داشتیم

یکی این را به نسل پیش از ما بگوید که با حماقت فراوان در دوران جوانی و نوجوانی چون مد بود پوشاک سپید آستین کوتاه میپوشیدند و توده ای شدند و سپس در شور بیشعور پنجاه و هفت به جای بررسی و مطالعه فرهنگ ایران و دستیابی به رمزواژه های صنعتی و عوامل پیشرفت فرهنگ ایران که هم اکنون حتی غرب نیز از آن بهره میبرد،‌در یک اقدام جاهلانه و بیشعورانه، با طراحی غرب و دشمنان ایران زمین انقلابی کردند که عامل دست اجنبی بودند بی آنکه خود بدانند و ایران را به مرز نابودی خواستند بکشانند که البته باز فرهنگ ایران به یاری ایرانیان رسید و نتیجه آن انقلاب  و یا شور بیشعور پنجاه و هفت خط بطلانی بر حضور اسلام و آخوند در ایران بود و همه ایادی چپ و راست ضد ایرانی مخصوصا افتضاح گروه های چپی که در بغل شوروی سابق همیشه دوست دارند غش کنند

این روز بزرگ را به همه ایرانیان آزاده شادباش میگویم و جشن عمرکشان بر همه ایراندوستان فرخنده باد

خلبان آرشید مطیع قوانین